جدول جو
جدول جو

معنی خاک کشی - جستجوی لغت در جدول جو

خاک کشی
(کَ / کِ)
عمل خاک کشیدن. عمل خاک کشی کردن. عمل حمل خاک کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاک کش
تصویر خاک کش
تخته ای که کشاورزان با آن زمین شیارکرده را هموار می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک نشین
تصویر خاک نشین
کسی که بر روی خاک می نشیند، کنایه از خاکسار، کنایه از بدبخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خط کشی
تصویر خط کشی
خط کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(کِعَ)
دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین. واقع در 36 هزارگزی باختر آبیک و 6 هزارگزی راه عمومی. ناحیه ای است واقع در جلگه دارای هوای معتدل و 385 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است. محصولات آنجا غلات و نخود و چغندر قند و بادام و تاکستان و جالیز است. شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی است. راه آنجا مالرو ولی ماشین نیز میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران استان مرکزی ج 1)
لغت نامه دهخدا
(خَ کَ / کِ)
حمل خاشاک و خاکروبه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ کَ / کِ)
اصطلاحی در امور بانکی. گرفتن پول از حساب شخصی بوسیلۀ چک یا حواله دادن پولی بکسی بدان وسیله. داد و ستدهای بانکی بوسیلۀ چک. چک نویسی
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش زرند شهرستان ساوه، واقع در27 هزارگزی خاور زرند و 8 هزارگزی راه عمومی، سکنۀآن 44 تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کِ پِ)
خاکپا. خاکپای
لغت نامه دهخدا
(یَ دَکْ کَ / کِ)
عمل و شغل یدک کش. یدک کشیدن. (یادداشت مؤلف). به همراه یا به دنبال بردن اسب سوار اسبی دیگر یا دوچرخه سوار دوچرخۀ دیگر یا اتومبیل سوار اتومبیل دیگر را. و رجوع به یدک کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ چَ / چِ شَ / شِ دَ)
حمل خاک کردن. خاک بردن
لغت نامه دهخدا
قریه ای است که بفاصله 12500 گزی جنوب مشرق فیض آباد واقع و مربوط به حکومت اعلی بدخشان و متصل به جاده است. این ده بین خط 70 درجه و 41 دقیقه و 43 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 34 درجه و 37 دقیقه و 52 ثانیۀ عرض البلد شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
عمل خاک پاشیدن:
بخاکپاشی باد و ببادساری آب،
خاقانی،
ز خاکپاشی در دستخون فروماندیم
ز پاکبازی نقش فنا فروخواندیم،
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی صص 5 - 8)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ کَ / کِ)
اسباب کشی، اسباب از این منزل به منزل دیگر بردن. اثاثیه کشی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
نشیننده بر خاک. مجازاً متواضع و منکسر و خاکسار و خلیق. (آنندراج) :
با خاک نشینان بنشین تا گویند
هر چیز سبک تر است بالا باشد.
خاقانی.
، مرده چونکه در خاک کنندش:
ای دو جهان زیرزمین از چه ای
خاک نه ای، خاک نشین از چه ای ؟
نظامی.
، (اصطلاح تصوف) واصل:
نه در اختر حرکت بود و نه در قطب سکون
گر نبودی بزمین خاک نشینانی چند.
حاجی ملاهادی سبزواری
لغت نامه دهخدا
(کِ خُ)
کنایه از زمین بی گیاه و سبزه است. (آنندراج) :
دگر بار سر سبز شد خاک خشک
بنفشه برآمیخت عنبر بمشک.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
تخته ای است که دهقانان زمین شیار کرده را بدان هموار کنند و خاکش مخفف آن است. (آنندراج). ماله (در تداول مردم شمیران) ، کسی که خاک کشی می کند مقابل آجرکش یا گل کش (از اصطلاح بنایان) ، ارابه ای که خاک حمل می کند
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دهی از دهستان موکوئی بخش آخوره شهرستان فریدن واقع در 45 هزارگزی باختر آخوره. ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر دارای 167 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری است. آب آنجا از چشمه ومحصولات غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کام کشی
تصویر کام کشی
رسیدن به آرزو و امیال، کامیابی، مقابل ناکامی: (... بزرگ منش بود اندر کامروایی) (مقدمه شاهنامه ابو منصور عبدالرزاق. هزاره فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاک کش
تصویر خاک کش
تخته ای که کشاورزان با آن زمین را شیار می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاک نشین
تصویر خاک نشین
متواضع و خاکسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود کشی
تصویر خود کشی
انتحار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط کشی
تصویر خط کشی
پگمالی خط کشیدن روی کاغذ بوسیله خط کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چک کشی
تصویر چک کشی
گرفتن پول از حساب شخصی بوسیله چک چک نویسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو کشی
تصویر گاو کشی
عمل و شغل گاو کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یدک کشی
تصویر یدک کشی
عمل شغل دیک کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکشی
تصویر خاکشی
اکلیل الملک
فرهنگ واژه فارسی سره
بیچاره، بینوا، بدبخت، فروتن، خاکسار، خلیق، متواضع، خاکی، ساکن کره خاکی
متضاد: افلاکی، مدفون، مرده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پشه ی خاکی
فرهنگ گویش مازندرانی
عمل قطع کردن آب شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی
جا انداختن پای در رفته توسط شکسته بند
فرهنگ گویش مازندرانی
حمل کننده ی سرشاخه ها
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان اندرود شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
بازی کودکان با خاک
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که خاک ریزد
فرهنگ گویش مازندرانی